نسخه چاپی
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خيلى خوشحالم از حضور در جمع باصفا و صميمى و پرشور شما جوانهاى عزيز. شما جوانيد، و جوان مظهر آئينهوار صفا و صميميت و همت و شوق به آرمانها و ايدهآلهاست. آنچه كه جوانهاى عزيزمان در اينجا بيان كردند، همه در بخشهاى مختلف براى من دلنشين بود؛ نه از اين باب كه حالا هر چه كه اين دوستان پيشنهاد كردند، بايد اجراء شود و در اولويت قرار دارد يا اساساً اجرائى است يا نه؛ اينها بسته به بررسى است و احتياج به بررسى دارد، كه ميگوئيم بررسى هم بكنند؛ اما نفس اينكه جوان دانشجوى نخبه، جوان دانشجوى عضو تشكل، در يك جمعى - دانشگاهى، دانشجوئى - مىايستد و چكيدهى دريافت خود از مسائل جارى را با جرأت، با اعتماد به نفس بيان ميكند و مطالبه ميكند، اين براى من پر معنا و بسيار شيرين است. بحث امروز من هم اساساً در همين زمينه است.
اعتماد به نفس ملی، دستآورد انقلاب اسلامی
من ديروز در اجتماع عمومى مردم راجع به اعتماد به نفس مطالبى گفتم. مخاطب اصلى و اولى شمائيد. آنى كه ما به شدت نيازمند اعتماد به نفس او هستيم، قشر جوان ماست؛ بخصوص قشر جوان اهل علم و فرزانه و بالقوه اداره كنندهى بخشى از آيندهى اين كشور؛ چه اداره كنندهى علمى، چه اداره كنندهى سياسى، چه اداره كنندهى عملى و اجرائى. اين قشر بايد توصيهى به اعتماد به نفس را - كه من ديروز به صورت گذرا گفتم و امروز ميخواهم قدرى بيشتر دربارهى آن حرف بزنم - درست به گوش بشنود و از اعماق دل بپذيرد و در همهى فعاليتهاى خود آن را محور و ملاك قرار بدهد.
چرا من مسئلهى اعتماد به نفس را اصلاً مطرح ميكنم؟ مگر در كشور چه اتفاقى افتاده كه بنده اصرار دارم روى اعتماد به نفس ملتمان يا جوانانمان تكيه كنم؟ توضيحى وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثير شخصيت ويژهى امام - كه حالا بعد اگر انشاءاللَّه يادم ماند، اشاره ميكنم كه در ايجاد اعتماد به نفس ملى، شخص امام و عناصر تشكيل دهندهى شخصيت او، يكى از بيشترين تأثيرها را داشت - و بر اثر پيشرفتهاى گوناگون، امروز به يك نصاب قابل قبولى از اعتماد به نفس دست يافته است. بيم آن هست كه در عرصهى جنگهاى روانى و تبليغاتى و به اصطلاح جنگ نرم بين ما و دشمنانى كه بسيار اصرار بر ادامهى اين نبرد دارند، اين اعتماد به نفس يا خدشه پيدا كند، تضعيف بشود، متزلزل بشود يا لااقل در حدى كه ملت ما به آن احتياج دارد، پيش نرود. ما در نيمهى راهيم. من به عيان مىبينم كه در ذهن و زبان و عمل بسيارى از برجستگان كشورمان اين اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسيده.
خود کم بینی، یک بیماری خطرناک
نقطهى مقابل اعتماد به نفس، خودكمبينى است؛ خودكمبينى در مقابل فكر يك جناحى از ملتهاى عالم - كه امروز غرب مظهر آن است - خودكمبينى در مقابل فلسفهى آنها، خودكمبينى در مقابل علم آنها، حتّى خودكمبينى در مقابل الگوهاى توسعهى ملى كه آنها پيشنهاد ميكنند؛ در حالى كه الگوى توسعهى ملى نسبت به ملتهاى مختلف، گوناگون است. خودكمبينى، اين بيمارى بسيار خطرناك، كه در طول دهها سال متوالى آن را در كالبد ملت ما تزريق كردند. واژهى فرنگى، فكرِ فرنگى، گردهبردارى از واژههاى فرنگى، جزو كارهاى رايج ماست. من الان گوش ميكنم، متأسفانه مىبينم علاوه بر واژههاى فرنگىاى كه در طول دهها سالِ گذشته بر زبان مردم جارى شده و وجود دارد، باز در راديو و تلويزيون ما هر چند وقتى يك بار، يك واژهى فرنگىِ ديگر مطرح ميشود كه مردم بايد از هم سؤال كنند: آقا اين يعنى چه؟! بروند به يكى مراجعه كنند؛ آقا معنايش چيست، تا معنايش را بفهمند! خب، چه لزومى دارد؟ اين مفهومى كه تازه وارد كشور شده كه شما ميخواهيد برايش لغتى بيان كنيد، خب برايش لغت بساز! زبان فارسى با اين گستردگى.
اينها آن خودكمبينىهائى است كه از اثرات گذشته است. اين را براى چه گفتم؟ براى اينكه معلوم بشود ما هنوز در وادى اعتماد به نفس خيلى بايد جلو برويم. من ميترسم كه اين روح اعتماد به نفس ملى آن رشد لازم را نكند. اين بحث را براى اين ميكنم. ديروز هم كه گفتم، به همين منظور است؛ امروز هم كه با شما خصوصىتر و مفصلتر صحبت خواهم كرد، باز به همين منظور است.
تلاش دائم برای ادامهی راه
ما آن دوندهاى هستيم كه بايد برسيم به خط پايان؛ بايد برسيم به خط بُرد. دائم بايد بدويم. اينجا شما روى پلاكارد نوشتهايد در سال 1404 ايران كشورى است توسعهيافته. دنبالهى چشمانداز اين است كه از كشورهاى ديگر در منطقه بايد از لحاظ فناورى و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خيال ميكنيد كشورهاى ديگر همينطور ايستادهاند كه ما جلو برويم، آنها حركت نكنند؟ آنها هم دارند حركت ميكنند. مسابقهى دوندگى است، مسابقهى دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر اميدمان كم شود، اگر خيال كنيم كه آقا فايدهاى ندارد، خب نميرسيم. من از اين بيمناكم؛ لذا راجع به اعتماد به نفس ميخواهم صحبت كنم.
دشمن یعنی جناح سیطرهجوی جهانی
امروز ما يك حد نصابى از اعتماد به نفس را داريم، كه عرض كردم به بركت آن چند عاملى است كه گفته شد. دشمن ما عبارت است از دستگاه استكبار سيطرهجوى جهانى. دشمن كه ميگويم، اين است. حالا مظهرش را شما بگوئيد دولت آمريكاست، باشد؛ يا فلان دولت ديگر است، باشد. مشكل ما با كشورها و دولتها، مشكل بومى و نژادى و ملى و اسمى نيست؛ مشكل اين است كه يك مجموعهى سيطرهجوئى در قدرتها و سياستهاى دنيا به وجود آمده؛ اينها عادت كردهاند بر سيطرهجوئى و برخورد نكردن با مانع جدى. حالا اينجا يك مانع جدى به وجود آمده؛ اسمش حكومت اسلامى است، جمهورى اسلامى است. با اين مانع جدى بشدت پنجه مىاندازند؛ بحث ما اين است. دشمن يعنى آن جناح سيطرهجوى سياست و قدرتطلب جهانى، با هر اسمى. البته از نظر من امروز مظهرش دولت ايالات متحدهى آمريكاست و بزرگترين شيطان مجسمش آن است؛ حالا هر اسمى داشته باشد، هر كسى باشد؛ اين دشمن است. دشمنىاش هم با ما به خاطر همين است كه اينجا يك مانعى است. مثل يك بُرندهاى كه همينطور ميبُريد و جلو ميرفت، بدون مانع؛ حالا جلويش يك رشتهى فولادىِ محكم قرار گرفته، نميگذارد جلو برود. فشار براى خاطر اين است. چالش ما با غرب، برگشتش به اين است.
ارادهی ملت ایران بر تسلیم ناپذیری
بعضىها همينطور مىنشينند فيلسوفانه و پيرمردانه و پدرخواندهگون ريش ميجنبانند كه آقا چرا با همه دعوا ميكنيد. بحثِ دعوا كردن نيست؛ بحثِ اين نيست كه ما با كسى ميخواهيم دعوا كنيم. مسئلهى ما، مسئلهى ايستادگى در مقابل سيطرهجوئى است. ما يك ملتيم كه قرنهاى متمادى يا حداقل دهها سال متمادى ما را خواب و غفلتزده و خمار و گيج نگه داشتند؛ هر كارى خواستند، با ما كردند. ما حالا تازه بيدار شدهايم؛ ما ميخواهيم ديگر تسليم نشويم؛ جرم ما اين است؛ «و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد». چالش اينجاست.
شکست دشمن در برابر روحیه اعتماد به نفس حزب الله
اين دشمنى كه در مقابل ملت ايران است، با اين اعتماد به نفسى كه شما تا امروز به آن رسيدهايد، ستيزه خواهد كرد؛ بخصوص كه امروز آمريكا در سياستهاى خاورميانهاىِ خودش شكست خورده. سياستهاى خاورميانهاى آمريكا عمدتاً معطوف به جمهورى اسلامى بود. از يك طرف افغانستان، از يك طرف عراق؛ فكر ميكردند جمهورى اسلامى بين دو لبهى يك گازانبر قرار خواهد گرفت و زير فشار واقع ميشود و دستهايش را بالا ميبرد. سياست خاورميانهاى آمريكا مبتنى بود بر تقويت رژيم صهيونيستى، و يكى از بزرگترين اقدامها و تصميماتشان اين بود كه در داخل لبنان - كه همسايهى مشرف بر سرزمين فلسطينِ غصب شده است - آن نيروى محركه و مؤمن و اثرگذار و نافذ، يعنى حزباللَّه و نيروى مقاومت را از بين ببرند. سال گذشته با آن شكست مفتضحانه، اين از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا ميزنند، براى اينكه شايد بتوانند در لبنان يك كارى بكنند، يك حكومت طرفدار آمريكا، يك ارتش طرفدار آمريكا به وجود بياورند؛ كه الان مشكل و معضلهى لبنان به خاطر اين است. آمريكائىها حاضر نيستند بهآسانى اين گوشتِ به خيال خودشان پخته را از زير دندانشان بيرون بياورند؛ براى اينكه بتوانند يك فرد دستنشاندهاى به عنوان رئيس - كه فرمانده ارتش هم هست - و به تبع آن، يك دولت دستنشانده در آنجا به وجود بياورند تا بتوانند حزباللَّه را زير فشار قرار دهند؛ اما تا حالا نتوانستهاند. براى قدرتى مثل آمريكا، اينها ناكامى است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه ديپلماسىِ فوقالعاده قوى، و با آن ابزارهاى گوناگون فنى و انسانى نتوانستند با حزباللَّه مواجه شوند. اينها حزباللَّه را هم مرتبط با ايران ميدانند؛ پيروزى حزباللَّه را، پيروزى جمهورى اسلامى ميدانند. اينجا هم شكست خوردند.
شکست دشمن در برابر روحیه اعتماد به نفس ملت
در مسئلهى هستهاى، آمريكائىها تا همين چند ماه پيش اصرار، اصرار كه بايد ايران بكلى همهى فعاليتهاى هستهاىاش را كنار بگذارد؛ يعنى مثل آن كارى كه با ليبى كردند؛ تهاش را جارو كند، تقديم كند به آنها؛ بكلى اعلام انصراف كند. اخيراً - چند هفتهى قبل از اين - وضع به جائى رسيده است كه گفتند ايران در همين حدى كه هست، توقف كند. ببينيد فاصلهى اينها خيلى زياد است. يك روزى بود كه اينها حاضر نبودند پنج عدد سانتريفيوژ را تحمل كنند. مسئولين گفتگو و مذاكرهى با اروپا حاضر شده بودند بيست تا سانتريفيوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نميشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نميشود. اگر ميگفتند يكى، باز هم ميگفتند نميشود! امروز سه هزار تا سانتريفيوژ دارد كار ميكند، مبالغ زيادى هم آمادهى كار گذاشتن است. ميگويند در همين حد متوقف شويد. اين هم يكى از ناكامىهاى آمريكاست.
در خود منطقه آمريكائىها تلاش كردند از بعد از قضيهى بيستم شهريورِ آن برجهاى دوقلو، صحنه را تصوير كنند به يك صحنهى دو قطبى در اين منطقه: جنگ بين دموكراسى و تروريزم. چقدر تبليغات كردند، چقدر كار كردند، چقدر تهاجم نظامى و لشكركشى و خرج كردند و هر كارى توانستند، كردند تا بگويند ما حامل دموكراسى هستيم، منطقه حاملهى تروريزم است؛ ما آمدهايم منطقه را نجات دهيم. امروز شما نگاه كنيد در خود عراق كه مركز و محور فعاليتهاى اينها بود؛ از مردم عادى كه سؤال كنيد، ميگويند موجب و عامل تروريزم خود آمريكائىهايند؛ هيچ كس معتقد نيست كه آمريكا براى عراق دموكراسى آورده. اين حكومتى كه تشكيل شد، اين دولتى كه روى كار آمد، اين مجلسى كه روى كار آمد، علىرغم آمريكا آمد؛ نميخواستند اين بشود؛ ناچار شدند؛ اين را همه ميدانند. بنابراين در صحنههاى مختلف، اينها ناكام شدند.
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
آيا وقتى كه يك قدرت سيطرهجو براى عقب نشاندن روحى و روانى يك ملت و شكستن اعتماد به نفس او، اينطور ناكام ميشود، آيا ساكت ميماند؟ جواب اين است كه نه، ساكت نميماند؛ دنبال راههاى جديد ميگردد. چون او دنبال راههاى جديد ميگردد، ما بايد به فكر شيوههاى جديد باشيم. ما بايد محاسبهى راههاى جديد دشمن را بكنيم؛ بدانيم امكانات او، امكانات كمى نيست. من بارها گفتهام: «دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد». دشمن امكانات تبيلغاتىاش با امكانات تبليغاتى جمهورى اسلامى قابل مقايسه نيست. اين را هم من به شما عرض بكنم؛ در زمينههاى كار فرهنگى، در زمينههاى كار تبليغاتى و ارتباطاتى، امكانات دشمن خيلى زياد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج ميكنند. اينى كه گفتند آقا ما هشتاد ميليون دلار، صد ميليون دلار به مخالفين نظام در ايران - به تعبير خودشان اوپوزيسيون - ميدهيم، اينها ظاهر قضيه است؛ هزينههاى آنها براى اين كار خيلى بيشتر از اين چيزهاست. دارند هزينه ميكنند. من و شما، جوان اين مملكت، دانشجوى اين مملكت، مسئول اين مملكت، استاد اين مملكت بايد بداند كه دشمن از چه راهى وارد خواهد شد؛ پيش بينى كند. اگر پيشبينى كرديد، آن وقت پديدههائى كه در جامعه پيش مىآيد، اينها را ميشناسيد. وقتى شما ميدانيد كه فرضاً سيلى در راه است، يا طوفانى در راه است، پديدههاى پيش از حدوث سيل يا طوفان وقتى در زندگى شما اتفاق مىافتد، اين لحظات پيش از سيل يا طوفان را ميشناسيد و عاملش را ميدانيد. وقتى نميدانيد، اين عوامل براى شما ناشناخته است. گاهى انسان به آن عوامل نادانسته كمك ميكند. اين است كه اين بحث را براى ما جدى ميكند.
اهمیت اتکا به خود
من اول راجع به اهميت اعتماد به نفس چند جملهاى عرض بكنم. اعتماد به نفس ملى كه بايد در نخبگان يك كشور بروز كند، مهمترين تأثيرش اين است كه حالت انتظار كمك و دستگيرى از ديگران را از انسان ميگيرد. ملتى كه به خودش اعتماد ندارد، هميشه منتظر است براى او چيزى فراهم كنند و به او بدهند. وقتى منتظر بوديد برايتان غذاى آماده بياورند، ديگر غذا درست نميكنيد؛ غذا درست كردن هم بلد نميشويد. اين يكى از خطرات عمده است، خيلى هم واضح است؛ يعنى چيز فلسفىِ پيچيدهى مشكلى نيست. اما همين شىء واضح و سازوكار واضح براى عقب ماندگى كشور، گاهى از نظر ماها مورد غفلت قرار ميگيرد.
زهر خودباختگی
من فراموش نميكنم؛ بر حسب تصادف، سالها پيش از پيروزى انقلاب منزل دوستى رفته بوديم - اهل يكى از شهرستانهاى شمال كشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتيم ديدنش - نمايندهى آن شهر در مجلس شوراى ملىِ آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود ديدن اين شخص. تصادفاً ما با يك نمايندهى مجلس يك ساعتى همنشين شديم. ما آن وقت جوان بوديم، مثل حالاى شماها - كه هر چه دلتان ميخواهد، ميگوئيد - ما هم ملاحظهى جوانب قضيه را نميكرديم. بنده شروع كردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهائى كه آن وقتها در ذهن ما بود، گفتيم. او نمايندهى مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا كرد با ما مجادله كردن. از جملهى حرفهائى كه من به او زدم، اين بود كه گفتم: آقا مملكت را راكد نگه داشتهايد؛ همهاش واردات، همهاش واردات، همهاش مصنوعات ديگران؛ پس خود ما چرا كارى نميكنيم؟ جوابى كه او داد، جالب است، كه شما بدانيد طرز فكرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائىها مثل نوكر براى ما كار كنند، ما از نتيجهى كاركرد آنها استفاده كنيم! ببينيد چطور اين زهر را گاهى تا اعماق جان آحاد يك ملت و نخبگان يك ملت نفوذ ميدهند كه اينطورى صحبت ميكنند.
اعتماد به نفس زمینهساز بروز استعدادها
وقتى اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار كمك ديگران و انتظار دستگيرى ديگران است. مثل آدم مفلوك و زمينگير يك گوشهاى نشسته، منتظر است يك نفرى از آنجا عبور كند، يك كمكى به او بكند. نقطهى مقابلش حالت استغناء است: انسان منتظر نباشد كه براى او بياورند. وقتى منتظر نبود، در انديشهى فراهم كردن نيازهاى خود بود، اين استعدادهاى موجود در وجود او - استعدادهاى نهفتهى در وجود يك ملت - به كار مىافتد. استعدادها كه به كار افتاد؛ استعدادى كه بالقوه بود، بالفعل شد و موفقيت كسب كرد، يك موفقيت به صورت خوشهاى موفقيتهاى بعدى را به وجود مىآورد. يك موفقيت، يك خوشه موفقيت را پشت سر خودش مىآورد؛ طبيعت كار اين است.
دفاع مقدس مظهر تکیه به خود
در دوران دفاع مقدس، اوائل كار، بخصوص بچههاى سپاه و بسيج واقعاً چيزى نداشتند؛ سلاح لازم را نداشتند؛ عمدهى سلاحشان همين كلاشينكف بود؛ يك تفنگ انفرادى. نميشد با اين سلاح جنگيد؛ لذا به فكر افتادند. خود اين به فكر افتادن، بابهائى را به روى آنها باز كرد. من توصيهام به جوانهاى عزيز اين است كه شرح حال سرداران شهيد را بخوانيد. در لابهلاى حرفهاى اينها، حالا يك بخشهائى عاطفى و معنوى و اينهاست - كه آنها هم به نوبهى خود منافعى دارد - اما بخشهائى هم بخشهاى تجربىِ كارهاى اينهاست كه در ميدان جنگ چگونه عمل ميكردند. من بارها گفتهام كه در دوران جنگ، ما بايستى آر.پى.جى هفت را به صورت قاچاقى با پولِ چند برابر از كشورهاى ديگر مىآورديم و نهايت سختى را متحمل ميشديم؛ پولِ چند برابر هم ميداديم تا يك تعداد سلاحهاى ابتدائىِ اينطورى را به دست بياوريم. نتيجهى آن تجربهها و اعتماد به نفس اين شد كه ملت ايران به جائى برسد كه سلاحهائى كه خودش توليد ميكند، در منطقه بخشىاش درجهى يك و بى نظير باشد، بخشى هم كم نظير باشد. اين به خاطر همين نياز بود؛ چون به ما نميفروختند، چون به ما نميدادند. ما احساس كرديم كه بايد به خودمان تكيه كنيم. جوانهاى ما به خودشان تكيه كردند. اين تكيهى به خود، استعدادها را جوشاند. اين جوشش استعدادها فراورده دارد؛ فراوردهها هر يكى چندين دنباله دارد. اين در همه جا هست. اين اعتماد به نفس، هم در كشفيات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و توليد هست، هم در الگوى توسعه هست.
الگوی توسعه ایرانی مطلوب ماست
من در يكى دو تا ديدار دانشجوئىِ سفرهاى سال گذشته در مشهد و سمنان، راجع به مسئلهى الگوى توسعه صحبت كردم؛ الگوى توسعهى ايرانى، الگوى توسعهى بومى، كه ما براى توسعهى كشور به سراغ نظريات دانشمندان اروپائى نرويم. نميگويم از علم آنها استفاده نكنيم؛ اما نسخهى آنها مال خودشان. علم آنها را ياد بگيريم؛ اما نسخهى بيمارىِ خودمان را خودمان بنويسيم، تا مورد اعتماد خودمان باشد، تا بتوانيم به آن تكيه كنيم، اطمينان كنيم. حالا اگر اعتماد به نفس نباشد، ميگوئيم آقا مگر ما ميتوانيم؟ اين همه ديگران تجربه كردند، ما حالا چه بالاتر از آنها ميخواهيم بياوريم؟ اين، نبود اعتماد به نفس است؛ كه الان هم متأسفانه بعضىها ميگويند! بعضى از تحصيلكردههاى ما همين را ميگويند. ما گفتيم الگوى توسعهى بومى تهيه كنيم، ميگويند آقا كدام الگوى توسعهى بومى؛ مگر ميشود؟! ببينيد، اين همان رسوبات باقيماندهى از گذشته است؛ نبود اعتماد به نفس است. اگر يك ملت ميخواهد پيشرفت كند، نميشود منتظر ديگران باشد.
تلقین خودباختگی توسط نخبگان
غربىها، اروپائىها يكى از شيرينكارترين كارهايشان كه به نفع خودشان تمام شد، اين بود كه آمدند نخبگان كشورهاى ديگر را در مشت گرفتند، افكار خودشان را به اينها تلقين كردند؛ بعد اينها را رها كردند توى كشورهاى خودشان، گفتند برويد. كشورهاى غربى - يعنى انگليس، فرانسه و بقيهى كشورها - به جاى اينكه پول خرج كنند تا افكار سياسى خودشان را در آن كشورها پياده كنند، تربيتشدههاى آنها رفتند بدون مزد و منت، كارهاى آنها را برايشان انجام دادند. جزو بلاهاى كشورهاى عقبمانده و توسعه نيافته، يكى اين بود. هنوز هم دنبالههايشان هستند و دارند كار خودشان را ميكنند. اين بايد شكسته شود. اهميت اعتماد به نفس اين است كه اگر ما اعتماد به نفس ملى پيدا كرديم، اين استعدادها خواهد جوشيد؛ آن وقت خواهيم ديد كه ميتوانيم؛ براى ما اثبات خواهد شد كه ميتوانيم.
سه مانع اصلی اعتماد به نفس
سه مانع اصلى در راه فرايند اعتماد به نفس و به ثمر رسيدنش وجود دارد كه ما بايد متوجه اين سه رخنه باشيم. اين سه رخنه ميتوانند فرايند اعتماد به نفس ملى و منتهى شدن آن به پيروزىهاى پىدرپى و رسيدن به آرمانها را مخدوش كنند.
الف) یأس و تیره کردن افق
اول، ايجاد يأس است؛ تيره كردن افق، به رخ كشيدن فاصلههاى علمى. اين واقعيتى است؛ ما از لحاظ علمى، امروز با دنياى پيشرفتهى علمى كه دويست سال است دارد كار علمى ميكند، فاصله داريم. اين فاصلهها را به رخ ميكشند و ميگويند آقا چطور ميخواهيد شما اينها را طى كنيد؟ مگر ميشود؟ جوان محقق و پژوهشگر و دانشمند ما را با اين كار مأيوس ميكنند. من ميگويم: بله، ميشود؛ چرا نميشود؟ ما از دانش ديگران استفاده ميكنيم و پا را يك قدم بالاتر ميگذاريم؛ كمااينكه اين كار را كردهايم. ما از دانش ديگران استفاده كردهايم. گاهى چيزهائى ساختهايم كه در دنيا نيست؛ مثل بعضى از پيشرفتهاى پزشكى و داروئى و امثال اينها. اينها با استفاده از مقدمات دانش غربى به دست آمده، اما كارهاى بزرگترى از آنها انجام گرفته. فاصله نبايد ما را مأيوس كند. ما ميتوانيم شتاب علمىمان را زياد كنيم؛ اين فاصله را روزبهروز كمتر كنيم؛ همت كنيم پيش برويم. بخصوص كه امروز دنياى غرب دچار آفتهاى جدى است كه در پنجاه سال پيش و صد سال پيش اين آفتها را نداشت. امروز آفتهاى اخلاقى، آفتهاى جنسى، تزلزل روحيهها در غرب خيلى شديدتر از آن روزهاست؛ امروز اينها در آنجا يك گرفتارى است. البته اين مسائل بلندمدت، خودش را آسان نشان نميدهد؛ اما از حرفهاى آنها، از حرفهاى انديشمندانشان، متفكرينشان آدم ميفهمد كه نگرانند. نسل جوانشان رو به انحطاط است، جرم و جنايت رو به توسعه است، فروپاشى خانوادهها رو به تزايد است و همين طور دارد زياد ميشود؛ مهار هم از دستشان خارج شده است و گرفتارند. چه اشكال دارد؛ يك ملتى كه مصمم است، خودش را تا حدودى ميتواند از اين بلايا حفظ كند، تصميم دارد، توكل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد، آرمانهاى مشخص هم دارد، اين راه را طى كند؟ كمااينكه آنها طى كردند. ما يك روزى جلوتر از غرب بوديم؛ ما دچار آفت شديم، آنها تلاش كردند، جلو افتادند. ما حالا ميتوانيم جلو بيفتيم. طى كردن فاصلهها مطلقاً مستبعد نيست از يك ملتى كه جوانش با همت حركت ميكند و پيش ميرود؛ مسئولان و مديرانش هم با همت مىنشينند برنامهريزى و طراحى ميكنند. بنابراين سه تا مانع ممكن است دشمن طراحى كند: يكى پراكندن يأس، يكى منحرف كردن استعدادها، يكى هم برخورد سخت و خشن؛ يعنى تحميل تهاجم نظامى و از قبيل اينها.
در مورد اين مسئلهى اول كه پراكندن نوميدى و يأس است، من اصرار دارم شما جوانها بيشتر فكر كنيد، تأمل كنيد و نشانههايش را ببينيد. همين الان دارند اين كار را ميكنند؛ يك عدهاى هم براى آنها و از زبان آنها و از حنجرهى آنها به نفع آنها حرف ميزنند.
چند نمونه از القای یأس
حالا اين چند مورد را ببينيد: يكى از آنها مسئلهى انرژى هستهاى است. در داخل كشور خودمان جنجال راه انداختند كه آقا انرژى هستهاى هزينهى بدون سود است؛ چرا داريد اين كار را ميكنيد؟ حالا تبليغات جهانى كه اين مسئله را كاملاً دنبال ميكرد و هنوز هم ميكند؛ اما در داخل كشور خودمان از اولى كه اين مسئلهى هستهاى مطرح شد، از پنج شش سال قبل از اين تا حالا مرتباً اين مطلب را گفتهاند و تكرار كردهاند. حتّى عدهاى نامه نوشتند و گفتند آقا ما فيزيكدانيم. اينكه ميگويند ما توانستهايم دستگاههاى سانتريفيوژ را راه بيندازيم، اصلاً واقعيت ندارد! به قدرى قرص اين را گفتند كه ما مجبور شديم افرادى را بفرستيم و بگوئيم بروند بازرسى كنند، درست ببينند؛ نكند كه همينى كه اينها ميگويند، باشد. اين، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند گفتند نه آقا! كار، بسيار خوب، صحيح، علمى و محكم دارد انجام ميگيرد. اول گفتند نميشود، نميتوانيم؛ بعد كه ديدند توانستيم، گفتند آقا اين هزينهاى است كه سود ندارد، فايدهاى ندارد. بنده در سخنرانى عمومى عيد نوروز سال گذشته مفصل دربارهى اين صحبت كردم و نميخواهم تكرار كنم. چطور فايدهاى ندارد؟ ما براى بيست سال ديگر حداقل بايستى بيست هزار مگاوات برق از انرژى هستهاى به دست بياوريم. برآوردى كه براى مصرف انرژى در كشور و توليد برقِ مورد نياز كردهاند، حداقل بيست هزار مگاوات بايد از طريق انرژى هستهاى باشد؛ والّا ما بايد برق را از ديگران گدائى كنيم؛ يا اگر نتوانستيم گدائى كنيم، يا ننگمان آمد، يا به ما ندادند، از خير چيزهائى كه با نيروى برق ميچرخد، بايد بگذريم؛ از كارخانه، از توليد، از بسيارى از ابزارهاى پيشرفت. خب، ما كِى شروع كنيم تا بتوانيم بيست هزار مگاوات را بيست سال ديگر به دست بياوريم؟ الان اگر دير هم نشده باشد، قطعاً زود نيست. ممكن است دير هم شده باشد. ببينيد چه مغالطهى عجيبى است كه «آقا احتياج نداريم»! يا ميگويند: شما نيروگاه هستهاى كه نميتوانيد بسازيد؛ اين اورانيومهاى غنىشدهى سه چهار درصد را براى چه ميخواهيد؟ باز بحث «نميتوانيد» است. چرا نميتوانيم؟ ملتى كه بدون كمك و بدون استاد توانست يك چنين مراكز عظيم غنىسازى را به وجود بياورد، چرا نتواند نيروگاه بسازد؟ بايد بتوانيم. چرا نتوانيم؟ يك روزى ميگفتند: شما نميتوانيد نيروگاه بخارى هم بسازيد. من يادم هست دورهى رياست جمهورى خود من بود؛ نيروگاهى بود كه در زمان رژيم گذشته شروع شده بود، نصفهكاره مانده بود. مىآمدند ميرفتند تا دلالهاى بينالمللى از يك كشورى بيايند آن را درست كنند. بعضىها هم ميگفتند ما در داخل ميتوانيم درست كنيم. ما چند نفر از مسئولين مرتبط با اين مسائل را در دفتر رياست جمهورى خواستيم - چند تا از رؤساى كشور را - نخست وزير و ديگران را هم دعوت كرديم تا بحث كنيم. اينها آمدند گفتند: آقا امكان ندارد كه ما بتوانيم آن نيروگاه را - كه نزديك تهران هم هست - به آخر برسانيم و افتتاح كنيم. اين، قضاوت آنها بود. گفتند: اصلاً امكان ندارد؛ حتماً بايستى خارجى بيايد. ما خارجى را نياورديم؛ متخصص داخلى رفت آن را كامل كرد، درست هم كرد، الان هم سالهاست كه دارد برق ميدهد و از توليد او دارد كشور استفاده ميكند.
اول انقلاب جهاد سازندگى ميخواست سيلو بسازد. ميدانيد سيلوهاى ما را در دوران طاغوت، شوروىها ميساختند. رژيم طاغوت گندم را از آمريكا ميگرفت، سيلويش را شوروى ميساخت! سيلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناورى پيچيدهاى است. جهاد سازندگى گفت ميخواهيم سيلو بسازيم؛ از اطراف صدا بلند شد كه آقا نميتوانيد؛ بيخود خودتان را معطل نكنيد، سرمايهى كشور را هم به باد ندهيد. يك نمونهى سيلوى كوچكى در خوزستان ساختند كه بنده آن وقت رفتم بازديد كردم. امروز كشور جمهورى اسلامىِ شما يكى از سيلوسازهاى درجهى يك دنياست؛ جزء كشورهاى سيلوساز برجستهى درجهى يك است.
يكى از سدهاى نزديك تهران آب ميداد. گفتند بروند اين را درست كنند؛ گفتند خود كمپانى سازندهى اين سد بايد بيايد؛ رفتند آوردند. اين هم مربوط به اوائل رياست جمهورى ماست. ميگفتند: مگر ما ميتوانيم سد درست كنيم؟ همين تلقيناتِ گذشته بود. جوانهاى ما همت كردند، رفتد سراغ سدسازى. امروز كشور جمهورى اسلامى به فضل الهى بهترين سدساز اين منطقه است. در منطقهى ما هيچ كشورى مثل جمهورى اسلامى مسلط بر ساختن سدهاى بزرگ - چه سد بتونى، چه سد خاكى - نيست. سدهائى كه ما ساختيم، از مشابههاى خودش كه زمان طاغوت به وسيلهى شركتهاى خارجى ساخته شده، بهتر و با ظرفيت بيشتر و البته با هزينهى بسيار بسيار كمتر است؛ كار خودمان هم هست. چرا نميتوانيم؟ نخير، نيروگاه هستهاى هم ميتوانيم بسازيم؛ بايد بسازيم. امروز شروع بكنيم، چند سال ديگر جواب خواهد داد. چند سال ديگر شروع بكنيم، چند سال بعدش جواب خواهد داد. اگر شروع نكنيم، عقب ميمانيم. امروز اگر غنىسازى را شروع نميكرديم، بايستى ده سال بعد، بيست سال بعد بالاخره شروع ميكرديم. ميگويند آقا روسها كه به شما اورانيوم غنىسازىشده ميدهند، سوخت نيروگاه هستهاى ميدهند؛ خودتان ميخواهيد چه كار كنيد؟ اين از آن حرفهائى است كه اين آقاى رئيس جمهور محترم كمدان آمريكا هم اخيراً بيان فرمودند، كه خب روسها كه دارند ميدهند، ايران ميخواهد چه كار كند! اينجا هم يك عدهاى كه نه به قدر او محترمند، نه به قدر او كمدانند، همان حرف را تكرار كردند كه آقا روسها كه دارند ميفروشند. ديديد ديگر؛ محمولهى اول آمد، محمولهى دوم آمد؛ ديگر شما ميخواهيد چه كار كنيد كه خودتان غنىسازى كنيد؟ اين مثل اين ميماند كه به كشورى كه ذخائر نفتىِ زير زمينش پر است، بگويند آقا چرا چاه ميزنى؛ خب برو نفت را بخر از بيرون بياور! يعنى كشورى كه داراى ذخائر نفتى است، بشود واردكنندهى نفت! چقدر خندهآور است. اگر يك روزى دلشان نخواست اين سوخت را بدهند، يا گفتند به اين قيمت ميدهيم، يا گفتند به اين شرط ميدهيم، ملت ايران ناچار است قبول كند.
انرژی هستهای پشتوانهی مستحکم اعتماد به نفس ملی
ببينيد، اينها آن چيزهائى است كه اگر چنانچه توجه كنيد، خواهيد ديد همان نقشهى ايجاد يأس دشمن است كه حالا يك كار به اين عظمت انجام گرفته - مسئلهى انرژى هستهاى - اين همه دربارهاش مردم شادى و خوشحالى كردند، آقا در بيايد كه: چرا شما بيخود مملكت را به اين چالشهاى اينچنينى ميكشانيد، براى خاطر يك چيز كماهميتِ انرژى هستهاى؟! ببينيد، اين همان ايجاد يأس است؛ اين همان چيزى است كه شما بايد مراقبش باشيد. اين يكى از آن رخنههاست كه اعتماد به نفس ملى را ضربه ميزند؛ همچنان كه در چند سال قبل متأسفانه اين كار شد. يعنى همين مسئلهى انرژى هستهاى را كه بايد پشتوانهى مستحكم اعتماد به نفس ما ملت ايران ميشد، خواستند وسيلهاى بكنند براى اينكه اعتماد به نفس را از ما بگيرند. هى فشار آوردند كه بايد اين را تعطيل كنيد، بايد آن را تعطيل كنيد، بايد آن را تعطيل كنيد. رسيدند به كارخانهى يو.سى.اف اصفهان، گفتند: اين را هم بايد تعطيل كنيد. آن مقدمات اوّلى است. بنده آن وقت به مسئولين گفتم كه اگر اين حرف را گوش كرديد، فردا خواهند گفت بايد معادن اورانيوم را هم كه توى اين كشور هست، كلاً يكجا جمع كنيد بدهيد به ما، تا خاطرجمع شويم كه شما نميخواهيد بمب اتم بسازيد!
اين فرايند عقبنشينى البته براى ما يك فايدهاى داشت - بىفايده نبود اين عقبنشينىها - فايدهاش اين بود كه هم خودمان وعدهها و حرفهاى رقباى اروپائى و غربى را تجربه كرديم، هم افكار عمومى دنيا تجربه كرد. امروز هر كس به ما ميگويد آقا تعليق موقت بكنيد، ما ميگوئيم تعليق موقت را كه يك بار كرديم؛ دو سال! دو سال تعليق موقت كرديم. فايدهاش چه شد؟ اول گفتند موقت تعليق كنيد، گفتند تعليق داوطلبانه بكنيد؛ ما هم به خيال موقت و به خيال داوطلبانه، تعليق كرديم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعليق آمد، يك قرشمال بازىاى در سطح دنيا درست كردند - در سطح مطبوعات و رسانهها و محافل سياسى - واى، داد، داد، ايران ميخواهد تعليق را بشكند! تعليق شد يك امر مقدس كه ايران اصلاً حق ندارد نزديكش برود! ما اين را تجربه كردهايم؛ ديگر، تجربهى جديدى نيست. آخرش هم گفتند: اين تعليق موقت كافى نيست؛ اصلاً بايد بكلى بساط اتمى را جمع كنيد. همين اروپائىها كه ميگفتند شش ماه تعليق كنيد، وقتى اين كار را كرديم، گفتند بايستى جمع كنيد! اين فرايند عقبنشينى، اين فايده را براى ما داشت؛ هم براى خود ما تجربه شد، هم براى افكار عمومى دنيا تجربه شد. ليكن عقبنشينى بود ديگر؛ عقبنشينى كردند.
من همان وقت هم در جلسهى مسئولين - كه از تلويزيون پخش شد - گفتم اگر چنانچه بخواهند به اين روند مطالبهى پىدرپى ادامه بدهند، بنده خودم وارد ميدان ميشوم؛ همين كار را هم كردم. بنده گفتم كه بايستى اين روند عقبنشينى متوقف شود و تبديل بشود به روند پيشروى، و اولين قدمش هم بايد در همان دولتى انجام بگيرد كه اين عقبنشينى در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همين كار هم شد. در زمان دولت قبل، اولين قدم به سمت پيشرفت برداشته شد؛ تصميم گرفته شد كه كارخانهى يو.سى.اف اصفهان راهاندازى شود، و راهاندازى هم شد، و دنبالش هم بحمداللَّه اين پيشرفتهاى بعدى است تا امروز.
مايهى اعتماد به نفس ملى را تبديل ميكنند به مايهى بىاعتمادى، كه نبادا دشمن حمله كند، نبادا دشمن ضربه بزند. از اين قبيل مسائل زياد است؛ اين چيزهائى كه سعى ميكنند با وسوسه ايجاد كردن، كار خود را پيش ببرند. مثلاً ما يكى از سياستهاى اساسىمان قطع رابطهى با آمريكاست. هرگز هم نگفتيم ما تا ابد قطع رابطه خواهيم بود؛ نه، هيچ دليلى ندارد كه تا ابد قطع رابطه با هر كشورى، با هر دولتى داشته باشيم. مسئله اين است كه شرائط اين دولت به گونهاى است كه رابطهى با او براى ما ضرر دارد. انسان رابطه را با هر كشورى به دنبال تعريف يك منفعتى ايجاد ميكند؛ آنجائى كه براى ما منفعت ندارد، دنبال رابطه نميرويم؛ حالا اگر ضرر داشت، به طريق اولى دنبال رابطه نميرويم.
رابطه با آمریکا برای ما مضر است
رابطهى سياسى با آمريكا براى ما مضر است. اولاً خطر آمريكا را كم نميكند. آمريكا به عراق حمله كرد؛ در حالى كه با هم رابطهى سياسى داشتند، سفير داشتند؛ اين آنجا سفير داشت، آن هم اينجا سفير داشت. رابطه كه خطر جنونآميز و سيطرهطلبانهى هيچ قدرتى را از بين نميبرد. ثانياً وجود رابطه براى آمريكائىها - نه امروز، هميشه اينطور بوده - وسيلهاى بوده است براى نفوذ در قشرهاى مستعد مزدورى در آن كشور. انگليسىها هم همين طور بودند. انگليسىها هم در طول ساليان متمادى سفارتخانهشان مركز ارتباط با سفلگان ملت بود؛ كسانى كه حاضر بودند خودشان را به دشمن بفروشند. سفارتخانهها يكى از كارهايشان اين است.
در همين قضايائى كه حدود هفده هجده سال پيش در چين اتفاق افتاد و جنجال فوقالعادهاى شد، سفارت آمريكا محور و مركز ادارهى آشوبها و اغتشاشها بود. اينها اين خلأ را در ايران دارند؛ احتياج به پايگاه دارند، و پايگاه ندارند؛ اين را ميخواهند. احتياج به رفت و آمد آزاد و بىدغدغهى مأموران جاسوسى و مأموران اطلاعاتىشان و ارتباطات نا مشروع آنها با عناصر سفله و مزدور دارند؛ اما اين را ندارند. ارتباط، اين را براى آنها تأمين ميكند. حالا مينشينند آقايان وراجى كردن و حرف زدن و استدلال كردن، كه نبود رابطهى با آمريكا براى ما مضر است. نه آقا! نبود رابطهى با آمريكا براى ما مفيد است. آن روزى كه رابطهى با آمريكا مفيد باشد، اول كسى كه بگويد رابطه را ايجاد بكنند، خود بنده هستم.
ميگويند: چرا جلب دشمنى آمريكا را ميكنيد؟ مثلاً فرض كنيد حالا رئيس جمهور تعبير تندى ميكند، ناگهان آقايانِ به اصطلاح عقلا ميگويند اين تعبير تند بود؛ اين دشمنى آمريكائىها را جلب ميكند. نه آقا! دشمنى آمريكائىها تابع اين الفاظ و تعبيرات نيست. دشمنى، دشمنىِ اصولى است. اين دشمنى در زمانهاى مختلف بوده. از اول انقلاب تا حالا دشمنى بوده - حالا بحث خطر حملهى نظامى را بعد يك جملهاى عرض خواهم كرد - حداقل در طول هجده سال اخير، يعنى از بعد از پايان جنگ تحميلىِ هشت ساله تا امروز، هميشه اين خطر وجود داشته؛ يعنى هميشه ملت ايران تهديد ميشده، كه ممكن است اينها حملهى نظامى بكنند؛ مال امروز نيست. آن چيزى كه ميتواند خطر دشمن را ضعيف كند، نمايش قدرت شماست، نه نمايش ضعف شما. نمايش ضعف شما دشمن را تشجيع ميكند. آن چيزى كه ممكن است جلوى خودسرى و خودكامگى دشمن را بگيرد، اين است كه احساس كند شما قدرتمنديد. اگر احساس كند ضعيفيد، بدون مانع، هر كارى كه بخواهد بكند، ميكند.
ب) اشکال تراشی غیرمنطقی
يك نمونه از ايجاد يأس كه من اين را لازم است عرض كنم - يعنى انصاف اقتضاء ميكند كه انسان اينها را بگويد - اشكالتراشىهاى غير منطقى است. امروز شما ملاحظه كنيد؛ متأسفانه راجع به اغلب تصميمات دستگاه ادارهى كشور از سوى يك عده مخالفخوان اشكالتراشى ميشود؛ اشكالتراشىهاى غير منطقى. اگر تصميم اقتصادى است، اگر تصميم سياسى است، اگر تصميم در حوزهى مسائل هنرى و فرهنگى است، اگر تصميم در حوزهى مسائل بينالمللى است، به خصوص نسبت به دولت - حالا نسبت به رهبرى يك مقدار رودربايستىاى هست و يك چيزهائى را ملاحظه ميكنند - آزاد، راحت و با اهانت مطالبى ميگويند. اين كارها زشت است.
ممكن است كسانى كه اين كارها را ميكنند، ندانند چه تأثير سوئى اين كار دارد. اين، همان ايجاد يأس است؛ يعنى نقطهى مقابل اعتماد به نفس. اين، حالت ايجاد خودباختگى و انفعال و خودكمبينى است. خيلى از كسانى كه در اين ميدانها تلاش ميكنند، فعاليت ميكنند، متأسفانه نميفهمند و توجه ندارند كه تأثير كارشان چيست. اينها آدمهاى بدخواهى نيستند. البته بعضى بدخواه هستند، اما غالباً بدخواه نيستند؛ ملتفت نيستند، ارزيابى درستى از كار خودشان ندارند. دولت تصميم اقتصادى ميگيرد، اعتراض پشت سر اعتراض، آن هم با لحنهاى اهانتآميز؛ تصميم سياسى ميگيرد، همين طور؛ تصميم بينالمللى ميگيرد، همين طور؛ به فلان سفر ميرود، همينطور؛ به فلان سفر نميرود، همين طور. وقتى ما سوار اين اتوبوس شديم و به اين راننده اطمينان كرديم، ديگر سر هر پيچى كه نبايد گفت آقا مواظب باش، آقا دستم فلان شد، دلم لرزيد. خب دارد رانندگى ميكند، ميرود ديگر. اين در حالى است كه اين دولت انصافاً دولت پركار و در بعضى از خصوصيات نمونه است. اينكه به همهى شهرها ميروند، اين خيلى براى من مهم است؛ خيلى براى من جالب است. رئيس جمهور، وزير و مديران ارشد اجرائى كشور به شهرهاى مختلف ميروند. اين رفتن به شهرها خيلى تأثير دارد. بعضى ميگويند آقا ما گزارشها را كه ميخوانيم؛ نه، گزارش خواندن فرق ميكند با رفتن. شايد بيش از اغلب مديرها براى من گزارش مىآيد. وقتى انسان ميرود به يك شهرى، ميرود به يك استانى، مىنشيند با يك مردمى، مىنشيند با يك مجموعهى جوانى، مىبيند گزارشها با آنچه كه واقعيت است، تفاوتهائى دارد. انسان آنچه كه مىبيند و ميشنود، از گزارش خيلى باارزشتر است. اين كار را امروز دولت دارد ميكند. به همه جاى كشور سفر ميكنند. يك گوشهاى از اين را ميگيرند، تبديلش ميكنند به نقطهى ضعف و ايراد گرفتن. چرا در اين سفر صد تا مصوبه داشتيد؛ در حالى كه پنجاه تايش بيشتر قابل عمل نيست؟ خيلى خوب، حالا پنجاه تايش عمل بشود؛ اين بهتر از هيچى نيست؟ اينها ايجاد يأس است. ايرادتراشىهاى بيخود: چرا به فلان سفر رفتيد؟ چرا به فلان سفر نرفتيد؟ اينها اشكالتراشىهائى است كه يأسآفرين است. عرض كردم؛ اغلب كسانى هم كه اين كار ميكنند، توجه ندارند به دنبالهى كارشان. بالاخره هر دولتى ضعفى دارد. نه اينكه اين دولت ضعف ندارد؛ چرا، ضعف و خطا دارند؛ مثل بقيهى دولتها. بندهاى كه ميخواهم خطا بگيرم، مگر خودم خطا ندارم؟ خطاهاى ما الى ماشاءاللَّه؛ يكى دو تا كه نيست. انسان جايزالخطاست؛ بايد تلاش كند خطا نكند يا كمتر بكند. كسانى هم كه خطاى طرف مقابل را مىبينند، بايد دلسوزى كنند و خطا را به گوش او برسانند؛ اما هوچيگرى كردن، مردم را دلسرد كردن، اعتماد به نفس مردم را شكستن، آنها را نااميد كردن نسبت به آينده، هيچ روا نيست. اين خطاب من به همه است؛ هم به مطبوعات، هم به رسانهها، هم به مسئولين، هم به كسانى كه منبرهاى گوناگون خطابه و سخن گفتنِ با مردم را دارند؛ در مجلس، در نماز جمعه، در جاهاى ديگر، در دانشگاهها. اين چيزى است كه بحث مصلحت كشور است؛ بايد مصلحت كشور را رعايت كرد. اين هم يكى از آن راههاى مقابلهى با اعتماد به نفس ملى است.
ج) هوچیگری مطبوعاتی
يكى از راهها - كه اين راه سوم را هم غربىها بشدت در اين سالها دنبال كردند - مسئلهى هوچيگرى است؛ هوچيگرى مطبوعاتى. آدم خيال ميكند كه هو كردن افراد مال محدودههاى خاصى از مردم است، توى مجامع خاصى؛ نخير، در سطح بينالملل يكى از كارهائى كه بسيار رايج است، هوچيگرى است؛ هوچيگرى رسانهاى. امروز امكانات رسانهاى هم فراوان است.
نمونههای حقوق بشر آمریکایی
يكى از اين هوچيگرىها همين مسئلهى حقوق بشر است. حالا كسانى اين حرفها را ميزنند كه گوانتاناموى آنها عرق شرم بر پيشانى هر انسان باشرفى جارى ميكند؛ امضاى دستور شكنجه از سوى رئيس جمهورشان، انسان را در مقابل حقيقت دچار شرمسارى ميكند؛ اسناد گوانتانامو را، اسناد بازجوئىها را به دستور مقامات بالايشان آتش ميزنند و ميسوزانند؛ آدمهائى كه اينقدر نسبت به حقوق بشر بىاعتناء هستند؛ آدمهائى كه ملتها را تحقير ميكنند. اگر امروز شما برويد با ملت عراق صحبت كنيد، اولين چيزى كه ميگويند، اين است كه به ما بىاحترامى ميكنند، ما را تحقير ميكنند. اولين چيز، بيكارى و گرسنگى نيست. جوان عرب يك نخوتى دارد، يك غرورى دارد؛ اين را مىآيند جلوى زنش دستبند ميزنند، او را دمر ميخوابانند، با چكمه بر پشت او ميگذارند و ميكوبند؛ او را شرمنده ميكنند. اينجور اينها نسبت به حقوق بشر بيگانهاند. توى زندان ابوغريب عراق آن بلاها را سر متهمين مىآورند كه انسان از يادآوردنش شرم ميكند. من گاهى اوقات يادم مىآيد، خجالت ميكشم. اينها آنوقت ميگويند حقوق بشر! و حالا از جمله جمهورى اسلامى را، و هر دولت مخالف خودشان را در سطح دنيا متهم ميكنند به اينكه شما نقض حقوق بشر كرديد! خب، اين مسخره نيست؟ حالا همين كار مسخره را كه يك دشمنى از بيرون ميكند، گاهى در داخل هم آدم مىبيند متأسفانه همان را تكرار ميكنند و بازتاب ميدهند؛ همان حرف را اينها هم ميزنند.
نمونههای دموکراسی آمریکایی
در مسئلهى دموكراسى، كسانى كه حكومتهاى كودتائى را پشتيبانى كردند - الان حكومتهاى كودتائى هستند، كه من نميخواهم اسم بياورم؛ خود شماها ميدانيد - حكومتهاى مستبد موروثى را بشدت پشتيبانى كردند، در آنجاهائى كه با نيروى نظامى، با شعار دموكراسى رفتند، نتوانستند دموكراسى را راه بيندازند؛ يعنى نخواستند. در عراق اول حاكم نظامى گذاشتند؛ بعد ديدند كار پيش نميرود، حاكم سياسى گذاشتند؛ بعد با انتخابات مخالفت كردند. علىرغم آنها انتخابات انجام گرفت. حالا هم مرتب اين حكومت و مجلس عراق و دولت عراق را كه منتخب مردمند، تهديد ميكنند. اينها آن وقت ميگويند شما دموكراسى نداريد! باز در داخل يك عدهاى متأسفانه همان حرف را تكرار ميكنند. من واقعاً تعجب ميكنم. اينها يأس ايجاد كردن و هوچيگرى است؛ ضد اعتماد به نفس ملت ايران است.
انتخابات، مظهر بارز دموکراسی
ما هر سال يك انتخابات داريم راه مىاندازيم؛ مگر غير از اين است؟ مگر مردم در انتخابات شركت نميكنند؟ مگر در جاهاى ديگر دنيا كه ادعاى دموكراسى دارند، بيش از اين كارى انجام ميگيرد؟ با اين شور و شوق، مردم در انتخاباتهاى گوناگون شركت ميكنند؛ با رقابتهائى كه وجود دارد؛ رقابت كامل بين جناحهاى مختلف، باز - حالا آنكه ميگويد، دشمن است - در داخل چرا يك عدهاى همينطور يا صريحاً ميگويند دموكراسى و مردمسالارى نيست، يا صريحاً نميگويند؛ جورى ميگويند كه معنايش همان «نيست» است؟ ميگويند آقا ما بايد براى ايجاد مردمسالارى در كشور تلاش كنيم! چيزى كه هست. ميخواهيد براى ايجاد آن چيزى كه هست، تلاش كنيد؟! اينها آن چيزهائى است كه نقطهى مقابل اعتماد به نفسى است كه ملت ما به آن احتياج دارد و بايد آن را داشته باشد.
در موضوع حقوق زن غرب باید جواب بدهد!
مسئلهى زن. من بارها گفتم به شما خواهران عزيز، فرزندان خودم، دختران خودم، شما جوانهاى دانشجو، دخترهاى دانشجو؛ الان هم با جديت عرض ميكنم كه در قضيهى زن، آنىكه بايد جواب بدهد، آنىكه گريبانش گير هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهورى اسلامى. آنهائى كه مرزهاى دو جنس را بكلى از بين بردند، آزادى جنسى را در عمل، در زبان، در تبليغات، حتّى در فلسفه ترويج كردند، بايد پاسخ بدهند. نتيجه اين شد كه با توجه به خوى تجاوزگرى طبيعى و قوّت طبيعىاى كه مرد نسبت به زن دارد، زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حقكشى انجام بگيرد. زن را وسيلهاى براى فروش كالاهايشان قرار بدهند؛ مثل يك كالا، مثل يك متاع! شما اين مجلات فرنگى را نگاه كنيد؛ براى فروش يك متاع، پيكر لخت يك زن را نشان ميدهند! آخر اهانتى از اين بالاتر براى يك زن ممكن است؟ آنها بايد جواب بدهند.
حجاب در جهت کرامت زن است
حجاب، تكريم آن كسى است كه در حجاب است. حجاب زن، تكريم زن است. در بيشتر كشورها - حالا من «بيشتر» كه ميگويم، چون همه را اطلاع ندارم - در گذشته، در قديم،
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 13,ژانویه,2025